هیواي شكسته

Monday, June 09, 2008

تولدت مبارك

Monday, May 12, 2008

عاشق نبودي

روزي كه ميگفتي من با تو مي مانم

روزي كه دانستي من بي تو مي ميرم

روزي كه با عشقت بستي به زنجيرم

بازنده من بودم اين بوده تقديرم

باور نمي كردم،هرگز جدايي را

آن آمدن با عشق،آن بي وفايي را

عاشق نبودي تو،من عاشقت بودم

در قبله گاه عشق،بودي تو معبودم

آرام و آسوده در خواب خوش بودي

يك لحظه من بي تو هرگز نياسودم

من با نفسهايم نام تو را خواندم

كاش اي هوسبازم،با تو نمي ماندم

عشق تو چون برگي در دست طوفان بود

دل كندن و رفتن پيش توآسان بود

روزي به من گفتي ديگر نمي مانم

گفتم كه مي ميرم گفتي كه مي دانم

باور نمي كردم هرگز جدايي را

ان امدن با عشق ان بي وفايي را

Friday, March 07, 2008

چقدر سخته


چقدر سخته توچشاي كسي كه تموم عشقتو ازت دزديد و بجاش يه زخم هميشگي رو به قلبت هديه داد زل بزني و بجاي اينكه لبريز كينه و نفرت بشي،حس كني كه هنوزم دوسش داري.

چقدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به ديواري تكيه بدي كه يه بارزير آوار غرورش همه وجودت له شده.

چقدر سخته تو خيالت ساعتها باهاش حرف بزني،اما وقتي ديديش هيچ چيزي جز سلام نتوني بگي.

چقدر سخته وقتي پشتت بهشه،دونه هاي اشك گونه هات رو خيس كنه اما مجبور باشي بخندي تا نفهمه كه هنوزم دوسش داري.

چقدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ ديگري ببيني و هزار بار تو خودت بشكني و اونوقت آروم زير لب بگي،گل من باغچه نو مبارك.
چقدر سخته...

Monday, February 11, 2008

يادش بخير

سوته دل

نيمه شب آواره و بي حس و حال

در سرم سوداي جامي بي زبان

پرسه اي آغاز كرديم در خيال

دل به ياد آورد ايام وصال

از جدايي يك دو سالي مي گذشت

يك دو سال از عمر رفت و برنگشت

دل به ياد آورد اول بار را

خاطرات اولين ديدار را

آن نظربازي آن اسرار را

آن دو چشم مست آهووار را

**********

همچورازي مبهم و سربسته بود

چون من از تكرار او هم خسته بود

آمد و هم آشيان شد با من او

همنشين و همزبان شد با من او

خسته جان بودم كه جان شد بامن او

ناتوان بود و توان شد با من او

دامنش شد خوابگاه خستگي

اينچنين آغاز شد دلبستگي

**********

واي از آن شب زنده داري تا سحر

واي از آن عمري كه با او شد به سر

مست او بودم زدنيا بي خبر

دم به دم اين عشق ميشد بيشتر

آمد و در خلوتم دم ساز شد

گفتگوها بين ما آغاز شد

**********

گفتمش در عشق پابرجاست دل

گرگشايي چشم دل زيباست دل

گر تو زورقمان شوي درياست دل

بي تو شام بي فرداست دل

دل زعشق روي تو حيران شده

در پي عشق تو سرگردان شده

**********

گفت در عشقت وفادارم بدان

من تو را بس دوست ميدارم بدان

شوق وصلت را به سر دارم بدان

چون تويي مخمور خمارم بدان

با تو شادي ميشود غمهاي من

با تو زيبا ميشود فرداي من

**********

گفتمش عشقت به دل افزون شده

دل زجادوي رخت افزون شده

جز تو هر ياري به دل مدفون شده

عالم از زيباييت مجنون شده

**********

بر لبم بگذاشت لب يعني خموش

طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش

در سرم جز عشق او سودا نبود

بحر كس جز او در اين دل جا نبود

ديده جز بر روي او بينا نبود

همچون عشق من هيچ گل زيبا نبود

خوبي او شهره آفاق بود

در نجابت در نكويي طاق بود

**********

روزگار اما وفا با ما نداشت

طاقت خوشبختي ما را نداشت

پيش پاي عشق ما سنگي گذاشت

بي گمان از مرگ ما پروا نداشت

آخر اين قصه هجران بود و بس

حسرت و رنج فراوان بود و بس

**********

يار ما را از جدايي غم نبود

در غمش مجنون عاشق كم نبود

بر سر پيمان خود محكم نبود

سهم من از عشق جز ماتم نبود

بامن ديوانه پيمان ساده بست

ساده هم آن عهد و پيمان را شكست

بي خبر پيمان ياري را گسست

اين خبر ناگاه پشتم را شكست

آن كبوتر عاقبت از بند رفت

رفت و با دلدار ديگر عهد بست

**********

با كه گويم او كه همخون من است

خصم جان و تشنه خون من است

بخت بد بين وصل او قسمت نشد

اين گدا مشمول آن رحمت نشد

آن طلا حاصل به اين قسمت نشد

**********

عاشقان را خوشدلي تقدير نيست

با چنين تقدير بد تدبير نيست

از غمش با دود و دم همدم شدم

باده نوش غصه او من شدم

مست و مخمور و خراب از غم شدم

ذره ذره آب گشتم كم شدم

**********

آخر آتش زد دل ديوانه را

سوخت بي پروا پر پروانه را

**********

عشق من ازمن گذشتي خوش گذر

بعد از اين حتي تو اسمم را نبر

خاطراتم را تو بيرون كن زسر

ديشب از كف رفت فردا را نگر

آخر اين يك بار از من بشنو پند

بر من و بر روزگارم دل مبند

عاشقي را دير فهميدي چه زود

عشق ديرين گسسته تار و پود

گر چه آب رفته باز آيد به رود

ماهي بيچاره اما مرده بود

بعد از اين هم آشيانت هر كس است

باش با او ياد تو ما را بس است.

**********

Tuesday, September 19, 2006

و آخر


مانند چشمه های همیشه جوشان می گریم

اندوه و غمی دارم به اندازه کوهها

مانند برگهای خزان زده

در باغهای ویران و بی صاحب

فرو می ریزم.

Friday, June 30, 2006

برو به سلامت


آن یار سفر کرده که صد قافله دل همراه اوست
هر کجا هست خدایا بسلامت دارش

Sunday, June 25, 2006

می نویسم برای تو

به سوی تو،به شوق روی تو

به طرف سوی تو،سپیده دم آیم

مگر تو را جویم

بگو کجایی

نشان تو دهد زمین گاهی،ز آسما ن جویم

ببین چه بی پروا،ره تو می پویم

بگو کجایی

کی رود رخ ماهت از نظرم

به غیر نامت کی نام دگر برم

اگر تو را جویم،حدیث دل گویم

بگو کجایی

بدست تو دادم دل پریشانم

دگر چه خواهی

فتاده ام از پا

بگو که از جانم

دگر چه خواهی

یکدم از خیال من

نمی روی ای غزال من

دگر چه پرسی از حال من

تا هستم من

اسیر کوی توام،به آرزوی توام

بگو کجایی

***خدایا خیلی دلم براش تنگ شده***

Tuesday, May 16, 2006

شعر تنهایی

توی آسمون دنیا

هر کسی ستاره داره

چرا وقتی نوبت ماست

آسمون جایی نداره

واسه من تنهایی درده

درد هیچ کسو نداشتن

هر گل پژمرده ای رو

تو کویر سینه کاشتن

دیگه باور کردم امروز

که باید تنها بمونم

تا دم لحظه مردن

شعر تنهایی بخونم

پرنده

اگر پرندهای را دوست می داری ،رهایش کنif you like a bird free it

اگر عاشق باشد برمی گردد و اگر نیاید به این it will be back if it falls in love

معنی است که هیچ وقت دوستت نداشته است .if it does not back again it never like you

Wednesday, April 26, 2006

خدایا عشق من پاکه


هنوزم در پی اونم،که میشه عاشقش باشم
مثل دریای من باشه،منم چون قایقش باشم
هنوزم در پی اونم،که عمری مرحمم باشه
شریک خنده و شادی،رفیق ماتمم باشه
هنوزم در پی اونم،که عشقش سادگی باشه
نگاههای پر از مهرش،پناه خستگیم باشه
میگن جوینده یابنده ست،ولی پاهای من خسته ست
من حتی با همین پاها،میرم تا حدی که جاده ست
هنوزم در پی اونم،که اشکهامو روی گونه ام
با اون دستای پر مهرش،کنه پاکو بگه جونم
نکن گریه منم اینجام،بذار دستاتو تو دستام
تو احساس منو میخوای،منم ای وای تو رو میخوام
خدایا عشق من پاکه،درسته عشقی از خاکه
منم اون عاشق خاکی،که از عشق تو دل چاکه

Wednesday, April 19, 2006

هنگامی

هنگامی که:
تمام بهشت را با نگاهی براندام درخت پنجره اتاقم تجربه می کنم. چرا ناراحت باشم؟
وقتی که:
بهترین موسیقی ها را در سکوت اتاق کوچکم می شنوم. چرا غرق شادی نباشم؟
گاه:
یک لبخند٬ آن قدر عمیق می شود٬ که گریه می کنم.
گاه:
یک نغمه٬ آن قدر دست نیافتنی است٬ که با آن زندگی می کنم.
گاه:
یک نگاه٬ آن چنان سنگین است٬ که چشمانم٬ رهایش نمی کنند.
و گاه:
یک عشق٬ آن قدر ماندگار است٬ که فراموشش نمی کنم!!!

تقدیم



مهربانم
ترا از انتهای مه
ترا از منتهای رگبارها
خواستم که بیایی
که سکوت را به هیچ گیری
و انتظار را نقطه ایی بنهی
به تکرار چشم در راهی
نقطهای سیا ه یا که ......سبز
هم آنقدر که خواب انگیز
که بعد از فرونشستن مه
که پس از رگبارها
پنچره بگشایم
و سکوت را به هیچ گیرم
و انتظار را بنشینم بر راه
..................
و غزلهای ساده ات را
چون شانه ایی معطر
که تازه مانده است به فراموشی
......سر طاقچه ای
فارغ شده از آن همه ......
دوباره میخوانم
میخوانم میانه شب رها ماندیم
نزدیکتر که شامگاه را
دست اندازیم
که خواب انگیز نگاه دارد خیالمان
نه چندان دور که سحرگاه را
هله گویان باز یابیم
تا در شنگرف سرماها
تن و موی را چنان شوییم
که پری زادان به تکرار
در کهنبار عادتی هر روزه
حیران و ژولیده رها مانده اند هنوز
نه شامگاه را ره سپردیم گامی
نه صحبدم را چهره بیراستیم
میانه اسمان و زمین
زها ماندستیم
شامگاهمان دور
بامدامان دورتر

و باز هم مینویسم از تو و برای تو و به یاد تو
حالا که تمام شهر با من بیگانه هستند تو هم آشنای خوبم برو بسلامت .................



تقدیم به بهترین وعزیزترین عزیزم

broken heart

Sunday, April 16, 2006

دل


با تو حکایتی دیگر این دل ما به سر کند
شب سیاه قصه را هوای تو به سر کند

Saturday, April 15, 2006

میلاد


میلاد رسول عشق و محبت بر عاشقان مبارک باد

my love

خیلی وقته


خیلی وقته سایه تو رو بر سر ندارم
چشم به در دارم از تو خبر ندارم
خیلی وقته زیر رگبار محبت
پای رفتن دارم همسفر ندارم
تو برام همه کسی
تو برام هم نفسی
نمی دونم که چرا
تو به من نمی رسی
جای امن بودنم
گرمی آغوش توست
دلی دارم نازنین
که همیشه پیش توست
کی به تو گفته دیگه تو رو نمی خوام
با دلی عاشق به دنبا لت نمی آم
کی به تو گفته دیگه دوستت ندارم
گل بوسه بر سر راهت نمی کارم
به من بگو کدوم صدا با تو هنوز عاشقونه می خونه
کدوم دل دردآشنا مثل دل من به پای تو می مونه
شبهای من بدون تو یه آسمون بی ستاره هست
بودن تو برای من مثل تولدی دوباره هست

Tuesday, April 11, 2006

بارون


یادته بارون رو خیلی دوست داشتی
یادته دلت می خواست تو بارون خیس شی
پس این باران عشق هزاران بار تقدیم تو باد.

قطره اشک



هر وقت دلم برات تنگ میشه
هر وقت دلم می گیره
دلم می خواد گریه کنم
چون تو قطره قطره اشکم تو رو می بینم
برای همیشه همیشه دوستت خواهم داشت
I miss you!

دلم تنگه




نمیدونم چند روز گذشته
اما دلم خیلی برات تنگ شده
you are in my heart forgood

تو که نیستی


تو که نیستی تا ببینی
گریه های هر شب من
بی حضور عاشق تو
چه عجیب گریه کردن
تو که نیستی تا ببینی
دل آسمون شکسته
جاده تا صبح قیامت
من و این پاهای خسته
با عبور هر ستاره
روح سبز تورو دیدم
زیرقطره های بارون
صدای پاتو شنیدم

به یاد...

مسافر


مسافر خسته من، بار سفر رو بسته بود
تو خلوت آیینه ها ،به انتظار نشسته بود
می خواست که از اینجا بره،اما نمی دونست کجا
دلش پر از گلایه بود،ولی نمی دونست چرا
دفتر خاطراتشو رو طاقچه جا گذاشت و رفت
عکسهای یادگاریشو برای ما گذاشت و رفت
دل که به جاده می سپرد،کسی اونو صدا نکرد
نگاه عا شقونه ای ،برای اون دعا نکرد
حلا دیگه تو غربته،ستاره سر نمی زنه
تو لحظه های بی کسی ،پرنده پر نمی زنه
با کوله بار خستگی ،رو جاده های خا طره
مسا فر خسته من ،یه عمر که مسا فره

به یاد...



Thursday, March 23, 2006

دلتنگی

بهار من گذشته
عشقم افسانه گشته
زبس در دوری اش
من خون دل خوردم خدایا
از این بیگانگی دلخون شدم،مردم،خدایا
بهار من گذشته
وفا افسانه گشته
اگر او نبود
امیدی دگر نبود
به جهان،به جز او خیالی بسر ندارم
چه کنم،جه کنم،که از او خبر ندارم
خون شد به خدا،این دل زدست غمها
هر جا بوده من زیرو رو کردم
به هر کجا من تو را جستجو کردم
با این رنج زندگی
من از خدایم تو را آرزو کردم
کنون این دل نشسته تنها
نمانده جز غم به سینه ما
چه شد آن محبت
به دلهای ما خدایا

شکسته بال

دید مجنون را یکی صحرانورد در میان بادیه بنشسته فرد
صفحه اش صحرا و انگشتان قلم بر مراد خویشتن میزد رقم
گفت:ای مجنون شیدا چیست این می نویسی نامه سوی کیست این
گفت:مشق نام لیلی می کنم خاطر خود را تسلی می کنم
چون میسر نیست من را کام او عشقبازی می کنم با نام او
غیر لیلی در جهان هیچ است هیچ گر تو لیلی نیستی با ما مپیچ



به یاد او

Saturday, March 18, 2006

اندرزهای حکیمانه

اندرزهایی از کتاب مقدس (جاین هندیها)

1-ابله از شنیدن احکام قانون می گریزد، اما کیفر قانون را به جان می خرد.

2-گناه از سه راه میسر است : خود گناه کردن ، اجازه گناه دادن،گناه دیگری را پذیرفتن.

3-جهان بیکران است و جاویدان و هرگز فنا نمی شود.

4-خودپسندی را همچون خار نازک مشکل می توان از جان برآورد.

5-آنها که مقهور عیش و نوش نمی شوند به تفکر می پردازند.

6-چون حقیقت را شناختی از آن پیروی کن.

7-سست عنصران به نکوهش، دل و جرات را از دست می دهند، همچون نامردان در پیکار.

8-زنان را مردی در دل دارند، و مردی به به زبان، و مردی در آغوش.

9-اگر کمال، از غسل کردن حاصل می شود، جانوران آبی همه کامل هستند.

10-آنکه می داند گناه می کند و دست بر نمی دارد، دیوانه است.

اندرزهایی از کنفوسیوس:

1-آموختن و بکار بستن، خوشنودی خاطر می آورد.

2-مرد بزرگ اگر وقار و خویشتن داری را فرو بگذارد، خرد و احترام را از دست می دهد.

3-اگر به راه خطا رفتی، از برگشتن مترس.

4-طبیعی رفتار کردن بهترین شیوه آداب دانی است.

5-نادار باش و خرسند، دارا باش و فروتن.

6-دانش کهن را بیاموز و ذانش نو را فرا بگیر تا شایسته آموزگاری باشی.

7-اگر می دانی پایداری کن، اگر نمی دانی بگو نمی دانم، نشان دانش همین است.

8-در آنچه شک داری ساکت باش و در دیگر مطالب با احتیاط سخن بگو تا کمتر خطا کنی.

9-حسن معاشرت است که همسایگی را شیرین می کند.

10-اندوه مخورید که چرا به فلان مقام نرسیده ایم.در این فکر باشید که آیا لیاقت آن مقام را دارید و غم مخورید که چرا مشهور نیستید بلکه بکوشید تا شایسته شهرت شوید.

11-مرد بزرگ دیر وعده میدهد و زود به وعده خود وفا می کند.

12-مرد بزرگ به نیازمندان کمک می کند نه به دارندگان، تا به دارایی خود بیفزاید.

13-سادگی از روستاییان است و ظرافت از شهریان.مرد کامل ظرافت و سادگی را با هم داراست.

14-تقوا در ان است که عمل نیک را از نتیجه ان بالاتر بشماری.

15-هر چه را میشنوی و می بینی غربال کن و آنچه که خوب است را برگزین.

16-اگر انسان یک روز از خودخواهی بگذرد از نیکان بشمار می رود.

17-بنای حکومت استوار بر سه اصل است:وفور نعمت، سلاح کافی، اعتماد مردم.و بدون اعتماد مردم هیچ حکومتی پایدار نمی ماند.

18-وقتی دوست می داری دلت می خواهد زنده باشی، وقتی کینه می ورزی آرزوی مرگ

می کنی.

19-نشان حکومت خوب آزادی زبان و عمل است.

20-مردان بزرگ کم می گویند و بسیار می کوشند.

21-درست این است که مهربانی را با مهربانی و دشمنی را با مروت پاسخ دهی.

22-کارگری که به خوبی کار خود علاقه مند است اصل اسباب کار را فراهم میاورد.

23-با دیگران نباید خودمانی شوی تا موجب کدورت نگردی.

24-سپاه مشق نکرده را به جنگ بردن ، به کشتارگاه راندن است.

25-در بکاربردن کلمات باید دقت کنیم چون ممکن است یک کلمه ما را فرزانه و کلمه دیگر ما را کم خرد معرفی کند.

اندرزهایی از کتابهای مقدس شین تویی:

1-سازش نیکوست و پرهیز از ستیزه مایه سرافرازی.

2-کسی که مطلقا" بد باشد، کمیاب است.

3-خوبی دیگران را مپوشان و اگر بدی دیدی آنرا اصلاح کن.

4-کمتر کسی با خرد به دنیا می آید، فرزانگی حاصل اندیشه است.

5-هر کاری را از کوچک و بزرگ به صاحب فن بسپار تا به خوبی انجام شود.

6-گر چه ما تنها در راه صواب باشیم، باید به دنبال جمعیت رفت.

7-در امور مهم تصمیم باید از شورا باشد نه از یک نفر.

8-بهشت و دوزخ در قلب ماست.

9-وقتی در دل کینه داری، به زبان عشق نورز.

10-تنها به فکر خویش نباش، از رنج دیگران نیز بیندیش.

اندرزهایی از بودا:

1-جان از زنده برمگیر.

2-به آنچه از تو نیست، دست میاز.

3-از زنا خودداری کن.

4-دروغ مگو و کس را مفریب.

5-از مستی بپرهیز.

6-کم خوار باش و پس از نیمروز روزه دار.

7-از تماشای رقص و شنیدن آواز و دیدن بازیها اجتناب کن.

8-تاج، گل،عطر و زینت بر خود مپسند.

9-در رختخواب نرم نیارم.

10-سیم و زر از کسی نپذیر.

11-همچو سبوی واژگون که هر چه در بر دارد، و برای خود جیزی نگاه نمی دارد از نیکی و احسان دریغ مدار.

12-از خوش و ناخوش هر چه را برسد بپذیر و شکیبا باش.

13-همچو آب زلال تو نیز با دوست و دشمن یکسان مهر و وفا بورز.

14-وجود،حاصل افکار ماست.

15-آنکه جامه روحانیت به بر می کند باید اول خود را از آلودگی ها بپالاید وگرنه این جامه را نمی زیبد.

16-باران،در بام شکسته نفوذ می کند و شهرت،در سر نا آزموده.

17-خردمند همچون آگاهی در میان غافلان یا بیداری در جمع خفتگان همواره پیش می رود و مسابقه را

می برد.

18-صاحب فکر نادرست،پیش از آن گزند می بیند،که دشمن به دشمن دیگر روا می دارد.

19-بوی گل را باد به یک طرف می برد،اما بوی مردم خوب همه جا پراکنده می شود.

20-آنکه درون آرام دارد،پندار و گفتار و کردار آرام هم دارد.

21-گنهکار را از تکرار گناه بر کنار دارید،که عادت به گناه رنجی بس دردناک است.

22-نه بر سر کوه،و نه در میان دریا،و نه بر اوج آسمانها،جایی نیست که ما را از مرگ نجات دهد.

23-به درشتی با کسی سخن مگو،تاسخن درشت از او نشنوی.

24-آنکه دانش نمی اندوزد،همچون گاوی درشت می شود اما از خرد لاغر می ماند.

25-دنیا را جایی بدان یا سرابی انگار،آنکه به دنیا چنین می نگرد از ملک الموت نمی ترسد.

26-تندرستی بزرگترین نعمت و خرسندی بهترین ثروت است.

27-خشم را با مهربانی و بدی را با خوبی و آزار را با بخشش و دروغ را با راستی جبران باید کرد.

28-تا ریشه محکم و برجاست ،درخت بریده از نو می روید.تا خواهش و هوای نفس درماست،رنج و غم بازمیگردد.

اندرزهای زرتشتی:

1-پندار نیک انست که مرد پرهیزگار بیندیشد و ان را از همه چیز برتر شمارد.

2-گفتار نیک آنست که پرورده خرد باشد.

3-کردار نیک آنست که پرستندگان راستی آنرا بستایند.

4-آنکه با بدی یاری کند بد است،و آنکه با پاکی یاوری کند نیک است و پاکان یار او باشند.

5-آنکه زمین را از چپ به راست و از راست به چپ بر نمی گرداند(یعنی کشاورزی نمی کند)از زمین خواهد شنید که ای مرد برو بر در دیگران به دریوزه بایست تا مگر ریزه ی خوانی بیابی.

6-تن و جان خود را با خوراک پاکیزه نیرومند کنید تا از عهده فرایض دین و کشاورزی و پروردن فرزندان برآیید.

7-آنکه وام می گیرد و اندیشه واپس دادن ندارد،چنان است که دزدی کرده باشد.

8-آنکه زن دارد برتراز آنست که زن ندارد.

9-بهترین نعمت پرهیزگاری است.

10-توانگری که به درویشان نبخشاید بر زاد و رود دیوان می بخشد.

اندرزهایی از کتابهای دینی یهود:

1-تو خاک هستی و به خاک بر خواهی گشت.(پیدایش)

2-در پیش ریش سفید برخیز و مرد پیر را محترم شمار.(لاویان)

3-دست خود را برای برادر بی چیز و تنگدست خود گشاده دار.(تثنیه)

4-رشوه چشمان حکیمان را کور می سازد و سخن عادلان را کج می کند.(تثنیه)

5-غصه احمق را می کشد و حسد ابله را میمیراند.(ایوب)

6-خدا متکبران را پستی می کند و فروتنان را نجات خواهد داد.(ایوب)

7-نعمت اندک برای مرد صالح از اندوخته های کثیر شریران بهتر است.

8-کسانیکه با اشکها میکارند با ترنم درو خواهند کرد.

9-احسان را از اهلش باز مدار،هنگامیکه بجاآوردنش در دست توست.

10-آب را از منبع خود بنوش و نهرهای جاری را از چشمه خویش.

11-بغض نزاع ها برمی انگیزد،اما محبت هر گناه را می پوشاند.

12-کثرت کلام از گناه خالی نمی باشد اما آنکه لبهایش را ضبط می کند عاقل است.

13-هر که بر فقیر ظلم کند آفریننده خویش را حقیر می شمارد و هر که بر مسکین ترحم کند او را تمجید می نماید.

14-کسیکه دیر خشمناک می شود با فهم است و کج خلق حماقت را به نصیب خود می برد.

15-جواب نرم خشم را بر می گرداند و اما سخن تلخ غیظ را به هیجان می آورد.

16-هرکه به سخنان دروغ گوش فرا دهد،جمیع خادمانش شریر خواهند شد.(امثال سلیمان)

17-دل شادمان،چهره را زینت می دهد.

18-مرد احمق نیز چون خاموش باشد او را خردمند می شمرند.

19-در زمین بایر ساکن بودن،بهتر است از زیستن با زن ستیزه گر و پرخاشجوی.

20-بگوش احمق سخن مگوی،زیرا حکمت کلامت را خوار خواهد کرد.

21-پای خود را از زیاد رفتن به خانه ی همسایه ات بازدار،مبادا از تو سیر شده،از تو نفرت نماید.

22-هر که حفره ای بکند در آن خواهد افتاد.

23-هر که مال خود را به ربا و سود بیافزاید آنرا برای کسیکه بر فقیران ترحم نماید جمع

می کند.

24-سگ زنده از شیر مرده بهتر است.(جامه سلیمان)

25-پدران انگور ترش خوردند و دندان پسران کند گردید.

26-چنانکه عمل نمودی ،همچنان به تو عمل کرده خواهد شد.

27-آیا جمیع ما را یک پدر نیست،آیا یک خداوند ما را نیافریده است؟

اندرزهای عیسی مسیح(ع)

1-اگر نمک فاسد گردد،به کدام چیز باز نمکین شود.دیگر مصرفی ندارد جز آنکه بیرون افکنده پایمال مردم شود.

2-چراغ را نمی افروزند تا آنرا از زیر پیمانه نهند،بلکه تا بر چراغدان گذارند آنگاه به همه ی

کسانیکه در خانه باشند روشنایی می بخشد.

3-هر کس به زنی نظر شهوت اندازد،هماندم در دل خود با او زنا کرده است.

4-دشمنان خود را محبت نمایید و برای لعن کنندگان خود برکت بطلبید و با آنانی که از شما فوت کنند احسان کنید و هر که به شما فحش دهد و جفا رساند دعای خیر کنید.

5-اگر تقصیرهای مردم را نیامرزید پدرشما هم (خداوند) تقصیرهای شما را نخواهد آمرزید.

6-چونست که خس را در چشم برادر خود می بینی و چوبی که در چشم خود داری نمیابی.

7-سوال کنید که به شما داده خواهد شد.بطلبید که خواهید یافت،بکوبید که برای شما باز کرده

خواهد شد.

8-انسان را از میوه های ایشان خواهید شناخت.آیا انگور را از خار و انجیر را از خس می چنید؟

9-شخص را چه سود که تمام دنیا را ببرد و جان خود را ببازد.

10-گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از دخول شخص دولتمند در ملکوت خدا.

11-آنچه را خدا پیوندد،انسان جدا نسازد.

12-هر آنچه باایمان به دعا طلب کنید خواهید یافت.مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا.

13-هر که خود را بلند کند پست گردد و هر که خود را فروتن سازد سرافراز میشود.

14-هر جا که مرداری باشد،کرکسان در انجا جمع شوند.

15-دشمنان خود را دوست بدارید و با کسانیکه از شما فوت کنند نیکی کنید.

16-چنانکه می خواهید مردم با شما رفتار کنند،شما نیز همانطور با ایشان سلوک نمایید.

17-آنکه در اندک امین باشد،در امر بزرگ نیز امین بود و آنکه در قلیل خائن بوده در کثیر هم

خائن باشد.

18-هیچکس را بجای بدی،بدی مرسانید.

19-چه سود اگر کسی گوید ایمان دارم ولی عمل ندارد.

20-نزد یکدیگر به گناهان خود اعتراف کنید و برای یکدیگر دعا کنید تا شفا یابید.

21-خدا محبت است و هر که در محبت ساکن است در خدا ساکن است.

بر گرفته از کتاب خلاصه ادیان دکتر محمد جواد مشکور

Link
<

1 online

چند فيلترشكن




? ? ? ? ? ? ? ? ? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ??


بالا? صفحه